بسم الله

شهید بهمن در دورانی از تاریخ ما بدنیا آمد که فریادگر بزرگ قرن، خمینی کبیر یک تنه به مبارزه با طاغوت به مقابله پرداخت و به او بشارت مرگ توسط فرزندانی را داد که اکنون یا در گهواره ها و یا همچون بهمن در کوچه ها مشغول بازی های کودکانه هستند.

دوران دبستان خود را با موفقیت و بعنوان شگرد ممتاز اما در محرومیت و فقر گذراند.

خودش هنگامی که از آن دوران یاد می کرد می گفت که : خدا را شکر که با محرومیت و فقر بزرگ شدیم وگرنه معلوم نبود که الان چه سرنوشتی داشتیم که "الفقرُ فخری"

سالهای ورود به دبیرستان او مصادف شد با اوج خفقان و اختناق ساواک و حکومت پهلوی. در همین دوران است که بهمن شروع به مطالعه میکند.

شرکت در مساجد و مجالس روضه و مداحی در محرم بهمن جوان را آماده قیام کرده بود.

جلسات مخفیانه را به همراه دوستان و برادران اش در خانه برگزار میکرد و آنان را همانند خود آماده قیام علیه حکومت پهلوی میکرد.

در آن دوران به دوستان اش میگفت : برادران ایمان داشته باشید، دنیای اطراف خود و مردم خود را بشناسید و سپس به آنچه که علم دارید عمل کنید.

شهید بهمن درولی از همان ابتدای فعالیت های انقلابی خود، برنامه خودسازی را هرگز فراموش نکرد.

گرفتن روزه های مستحبی، کوه نوردی، دوچرخه سواری و پیاده روی طولانی از جمله مواردی بود که مرتب پیگیری میشد و دوستان خود را نیز به ان تصویه میکرد.

گویا بدون اینکه خودش بداند ، کسی داشت او را برای روزهای سخت جنگ آماده میکرد.

در دوران انقلاب در اکثریت فعالیت های انقلابی نقش ایفا نمود و پس از پیروزی انقلاب هم به عضویت شورای فرماندهی سپاه دزفول درآمد.

عموم اعضای شورای فرماندهی سپاه دزفول نظیر سرلشکر غلامعلی رشید(جانشین سرلشکر فیروز آبادی) ، سردارعزت الله ضرغامی (رئیس سابق صدا و سیما) ، سردار احمد آوائی (نمینده دوره هفتم مجلس و از فرماندهان سپاه در لبنان- حزب الله) و ... خاطرات فراوانی از خستگی ناپذیری و روحیه جهادی و انقلابی شهید درولی را نقل میکنند.

 

دفاع مقدس :

با آغاز جنگ تحمیلی عراق به ملت ایران، بهمن عصر جدیدی را شروع کرد. حضور خستگی ناپذیر شهید درولی در جبهه های جنگ در بین دوستان اش هم مثال زدنی بود.

جبهه های "پاره" ، "ایلام" ، "کوشک و دال پری" ، "کرخه" ، "دشت عباس و شوش" ، "سایت 5" ، "پاسگاه زیر" و ... این فرمانده خستگی ناپذیر را خوب میشناختند.

سنگرهای فراوانی در جبهه های غرب و جنوب، همچنان طنین و صلابت صدا و خنده های بی ریای این فرمانده عارف را در گوش و یاد خود محفوظ نگه داشته اند.

دانشگاه:

در سال 61 و در حالی که کمتر فرصت مطالعه هم داشت به اصرار خانواده به یک مرخصی چند روزه می آید. متوجه میشود که اصرار خانواده به او برای برگشت از خط مقدم، برای حضور در آزمون کنکور صورت پذیرفته است.

فردای روز بازگشت به جلسه کنکور می رود و بعد از کنکور مجددا به جبهه باز میگردد.

پس از مدتی برادران اش به او اطلاع می دهند که در رشته مهندسی متالوژی  دانشگاه "علم و صنعت تهران" قبول شده و باید برای ادامه تحصیل به تهران برود.

شهید بهمن مقاومت میکند و می گوید که " امروز مسئله اصلی کشور جنگ است"

سرانجام به اصرار برادران اش ، پس از دو سال وقفه تحصیلی برای تحصیل راهی تهران می شود.

بقول خودش در طول راه دزفول به تهران غمی عظیم و خاطرات همسنگران شهیدش در گلویش نشسته بود.

حضور بهمن با لباس فرم سپاه در دانشگاه، در بین اساتید و دانشجویان هیاهوئی راه انداخت!

بهمن با طمأنینه و آرامش و در حالی که جو حاضر در دانشگاه را علیه خود می دید، احساس وظیفه نمود و قصد نبرد کرد.

نبردی برای تسخیر خاکریزهای علم.

سرانجام اساتید و سایر دانشجویان فهمیدند که این دانشجوی سخت کوش با تصویر ذهنی آنان تفاوت بسیار دارد.

بهمن در حالی که یکی از دانشجویان ممتاز و رتبه های برتر دانشگاه بود، برای مرخصی میان ترم (بهمن ماه) به دزفول بازگشت.

آخرین اعزام

در زمان مرخصی و بازگشت به دزفول بود که از عملیات والفجر 8 برای آزاد سازی فاو مطلع شد.

به همین دلیل بجای بازگشت به تهران راهی جبهه می شود.

شهادت ، سفری ابدی .....

در یکی از محورهای فاو نیرو کم است و دشمن شدیدا در حال تک کردن است.

شهید در ولی که از آن محور نگران است برای مقابله با غواص های دشمن رفته است. ناگهان صدای انفجار مهیبی بلند می شود.

گرد و غبار که می نشیند بهمن به پهلو روی زمبن افتاده است.

24 ترکش بوسه باران اش کرده اند. اما دو تایشان کاری تر هستند. یکی در گوشه پیشانی نشسته و دیگری زیر گلو.

شهید بهمن (محمد جواد) دُرولی اکنون در شهیدآباد دزفول آرمیده است. همانگونه که خود خواسته. ساده، بی تکلف و بی نشان